
در این بیابان غربت گرفتار شده ام،هیچکس نیست تا به فریادم برسد،من چه باید بکنم؟کجا بروم؟
تو که میدانی من هیچ پناهی ندارم،از مردم شهر فراری شده ام،آخر در شهر،کسی به فکر تو نیست
،من در جستجوی تو هستم.درست است از تو دور مانده ام،اما هنوز در قلب من،عشق تو شعله میکشد.
تو خود میدانی که من دوستت دارم،میدانی که عشق تو را با همه ی دنیا عوض نمیکنم.میدانم که
این دنیا، هیچ وفا ندارد،باور کرده ام که دیر یا زود باید از اینجا بروم،دل بستن به اینجا کاری
بیهوده است،آیا آدم عاقل به "سراب" دل میبندد؟تو خودت از حال من با خبر
هستی.میدانی که من از دل بستن به این "سراب ها" خسته شده ام
مولای من!من راه را گم کرده ام،میخواهم به سوی تو بیایم.میخواهم با تو
سخن بگویم.خدا تو را "مهدی" نام نهاد و تو را امام من قرار داده است،
تو همان کسی هستی که اگر من به سوی تو نیایم و به راه
دیگری بروم،گمراه خواهم شد.
یا مهدی
وبسایت فرهنگی - هنری کانون ولیعصر (عج) مسجدامام جواد (ع)
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0